زندگی مجازی /رضا فکری؛ یادداشتی بر رمان «تاریکی معلق روز» زهرا عبدی

یادداشتی بر رمان تاریکی معلق روز زهرا عبدی_رضا فکری

یادداشتی بر رمان «تاریکی معلق روز» زهرا عبدی، نشر چشمه

زندگی مجازی

رضا فکری

دنیای ما روز به روز بیشتر به تسخیر رسانه‌ها درمی‌آید و انگار دنیای مجازی هرروز با ولعی بیشتر از پیش، دنیای حقیقی را می‌بلعد و انسان ناگزیر از چنین زندگی پر‌چالش و پیچیده‌ای است. «تاریکی معلق روز» نیز بر بستر چنین فضایی نوشته شده؛ رمانی که با چند شخصیت محوری و روایتی چندلایه کشمکش‌های زندگی امروزی را میان دو دنیای حقیقی و مجازی به تصویر می‌کشد.

تمام ابعاد زندگی شخصیت‌های اصلی داستان، ایما، دانیال، آتنا، پریسا و یوسف سرلکی با رسانه گره خورده است. گویی بدون رسانه، فلسفه زندگی‌شان ناقص می‌ماند؛ آدم‌هایی که پیروزی‌ها و شکست‌‌هایشان، سرخوردگی‌ها و امیدهاشان و حتی تک‌به‌تکِ مشکلات‌ زندگی روزمره‌شان را در فضای مجازی منعکس می‌کنند و آن را یگانه ناجی و گره‌گشا و تنها خانه‌ واقعی خود می‌دانند. آنها در قاب رسانه است که خودِ واقعی‌شان را می‌بینند و برای افشای حقایق هم تنها رسانه را محرم خود می‌دانند. بیشترِ آنچه که به شکل اعتراف از این شخصیت‌ها می‌بینیم در وبلاگ یا پیام‌های مجازی‌شان انعکاس می‌یابد. رسانه آنقدر در زندگی‌شان پررنگ است که بی‌آن حتی با دنیای حقیقی هم نمی‌توانند به‌درستی ارتباط برقرار کنند. حتی جذابیت‌های ظاهری و تنانه‌گی‌شان در سایه‌‌ چنین فضایی تعریف می‌شود. به‌طور مثال آتنا زیبایی خواهرش را در سایه‌ آدم‌هایی که در رسانه خبرشان منعکس می‌شود (که مهم‌ترین‌ آنها، رهانا، دختر مبارز کوبانی است)، تعریف می‌کند. ایما نیز ظاهر یوسف سرلکی را از پسِ همان فضای مجازی تصور می‌کند و از همین مسیر به او علاقه‌مند می‌شود.

هرچه شخصیت‌های داستان در فضای رسانه‌ای غرقه‌تر می‌شوند، تصویر خودشان در جهان مجازی و بازخوردها و منافعی که از آن نصیبشان می‌شود نیز اهمیت بیشتری پیدا می‌کند. اگرچه که هرچه پیشتر می‌روند، منزوی‌تر و تنهاتر می‌شوند و از این سفر دست خالی برمی‌گردند. آنها با اینکه در دنیای واقعی نمی‌توانند با انفعال و استیصال خود روبه‌رو شوند، در دنیای مجازی هم چیز چندانی گیرشان نمی‌آید و همگی به نقطه‌ای یکسان می‌رسند که همانا سلطه‌ دروغ در هر دو فضای مجازی و حقیقی است.

شخصیت‌های «تاریکی معلق روز» بسیار یادآور فیلم «شبکه» سیدنی لومت هستند؛ آدم‌هایی که با گسترش رسانه و افزایش اقبال جامعه به آن درصدد ایجاد جذابیت بیشتر در خبرهای خود هستند تا مخاطب را با عطش بیشتری با خود همراه کنند. آنها در کوچک‌ترین جزئیات خبر مبالغه می‌کنند یا حتی خبر جعل می‌کنند و درنهایت از زندگی شخصی خود هم برای بقای خود در صدر رسانه مایه می‌گذارند. مدیر شبکه در این فیلم حتی در خصوصی‌ترین لحظات زندگی‌اش هم از فکر جذب مخاطب بیرون نمی‌آید و حاضر است خصوصی‌ترین اتفاقات زندگی خودش را هم دستمایه‌ تولید خبر کند. وقتی جنون همکارش از این همه فریب در شبکه به اوج می‌رسد، او از همین جنون هم به‌عنوان خوراک خبری استفاده می‌کند. در «تاریکی معلق روز» نیز شخصیت‌ها از این دست ویژگی‌ها کم ندارند. مثلا مریم افتخاری مدیر سایت خبری حتی حاضر است برای از دست‌ندادن جایگاه خود در رسانه، عکس‌های خصوصی با نامزد سابقش پخش شود. او حتی به دانیال دانشور، سردبیر سایتش توصیه می‌کند که برای نگه‌داشتن جای خود در رسانه از واردشدن اطلاعات خصوصی زندگی‌اش در دنیای خبر و جنجال‌های رسانه‌ای ابایی نداشته باشد.

رمان با این که عوارض رشد مهارناپذیر غول رسانه را به وضوح به تصویر می‌کشد، اما وقتی پای تقابل دنیای رسانه و دنیای واقعی به میان می‌آید و در مسیر انعکاس مشکلات گریبان‌گیر جامعه‌ امروز پیش می‌رود، مدام در دام تکرار می‌افتد و مساله‌هایی از جمله دشواری‌های شغل خبرنگاری، تداخل مرزهای حریم خصوصی و عمومی، اسیدپاشی و مشکلات جانبازان، وجهی شعاری می‌یابد. با اینکه هر کدام از شخصیت‌ها در این حیطه با نفی دیگری برای اثبات خویش قدم برمی‌دارند، اما عمدتا به‌جای دادن تصویری داستانی از خود، به سمت فلسفه‌بافی سوق داده می‌شوند. هم‌چنین ترسیم چارچوب روابط دایره‌وار که لزوما و به شکلی ناگزیر اصرار بر اتصال تمامی شخصیت‌های اصلی و فرعی به هم دارد و تصادف‌هایی که چنین زنجیره‌ای را تقویت می‌کند، روح داستان را از برانگیختن همراهی مخاطب دور می‌سازد. در واقع اگرچه که «تاریکی معلق روز» قرار است سرگردانی آدم‌ها را در چالش میان جهان رسانه و جهان حقیقی ترسیم کند و شواهد بسیاری را هم در جهت انطباق با وضعیت دنیای امروز در داستان وارد می‌کند، اما در به‌تصویرکشیدن رابطه‌‌ منطقی میان این دو فضا و نمایندگی‌کردن معضلات آدم‌های واقعیِ سرگشته‌ میان این دو، چندان موفق عمل نمی‌کند.

این یادداشت در روزنامه آرمان روز پنج‌شنبه ۲۰ آذر ۹۹ منتشر شده است.

از چند آوایی به تک‌صدایی

یادداشتی بر رمان «تاریکی معلق روز»، نوشته‌‌ی زهرا عبدی، نشر چشمه

یادداشتی بر رمان_تاریکی معلق روز_زهرا عبدی_رضا فکری


رضا فکری


رمان «تاریکی معلق روز» روایتگر زندگی آدم‌هایی است که با رشد روزافزون و گریزناپذیر فضای مجازی و پیشرویِ آن در زندگی حقیقی‌شان در چالشند. هرکدام از شخصیت‌های این رمان در دنیای حقیقی، با درد‌هایی که معضلات مبتلابه جامعه‌ی امروز ماست، دست‌وپنجه نرم می‌کنند و هرچه پیش‌تر می‌روند، راه‌حل کمتری برای آن می‌یابند. این است که بیشتروبیشتر به رسانه و فضای مجازی رو می‌آورند.
ایما اعلایی وقتی می‌بیند مشکلات پدر جانبازش را نمی‌تواند در جهان واقعی حل کند، به نوشتن وبلاگ رو می‌آورد و تلاش می‌کند در جهان مجازی راه چاره‌ای بیابد. او مرتب و با جزئیات بسیار از پدرش در وبلاگ می‌نویسد و دنبال آدم‌های همدل و هم‌درد می‌گردد. در چنین فضایی است که چند نفری را پیدا می‌کند که دردهایی شبیه او و خانواده‌اش دارند، و آن‌ها نیز خود را در این دریای بی‌کران تنها می‌بینند و گوش شنوایی را جست‌وجو می‌کنند؛ ازجمله کریم آجرلو که در وبلاگش به‌طور منظم، مشکلات درمانی خود و جانبازان دیگر را مطرح می‌کند و توجه‌ها را به‌سمت این قشر موردغفلت‌واقع‌شده جلب می‌کند. مادر ایما هم با کندوکاو در جهان خبر و رسانه، به‌دنبال گریزی از درماندگی‌های خویش است و خبرْ بخش حیاتی و جدایی‌ناپذیر زندگی اوست. او حتی وقتی بیماری‌اش وخیم می‌شود، راه‌های درمان را تنها در رسانه‌ها می‌جوید. این در حالی است که درد بسیاری از این آدم‌ها در دنیای مجازی نیز درمانی نمی‌یابد.
آتنا فرنود، شخصیت محوری دیگر داستان، به‌شکلی متفاوت زندگی و سرنوشتش از دنیای رسانه تأثیر می‌پذیرد. او که مجری یک برنامه‌ی خبری در شبکه‌ای خارج‌ازکشور است، مهم‌ترین اتفاق زندگی‌اش، یعنی اسیدپاشی روی صورت خواهرش، پریسا، را با انعکاس در رسانه تبدیل به خبری داغ و پرطرف‌دار ‌می‌کند و از همین طریق می‌تواند حامیانی برای درمان خواهرش و تأمین هزینه‌های‌شان در خارج از کشور پیدا کند. با فعالیت پیگیر او در فضای رسانه‌ای است که خبرنگارها و دوربین‌ها برای پوشش خبری جراحی‌های پریسا، به بیمارستان هجوم می‌آورند. پریسا نیز پس‌از بهبودی نسبی بینایی، همانند خواهرش ازطریق رسانه با دنیای پیرامونش ارتباط برقرار می‌کند و حرف‌هایی را که به خواهرش نمی‌توانسته بگوید، از همین طریق به‌گوش همه می‌رساند.
دانیال دانشور هم شخصیت اصلی دیگری است که زندگی‌اش با رسانه گره خورده. او روزنامه‌نگاری است که در یک سایت خبری کار می‌کند. مرگ خسرو جهانفر، که استاد ادبیات نمایشی و عاشق دیرین مادر دانیال از دوران جوانی او بوده، باعث درگیری او با دنیای رسانه به‌شکلی متفاوت می‌شود. شخص ناشناسی که بعدها معلوم می‌شود دخترخوانده‌ی مادر دانیال و خسرو جهانفر است، در فضای مجازی دست به افشای گذشته‌ی پدرومادر دانیال می‌زند. رابطه‌ی دانیال و خانواده‌اش با او در فضای مجازی، به‌شکل مقابله‌ای خصمانه پیش می‌رود و به فضای حقیقی زندگی‌شان هم تسری پیدا می‌کند. داستان گذشته‌ی پدر و مادر و خسرو جهانفر برای دانیال حکم جست‌وجویی برای یافتن خویش را نیز دارد و از‌این‌رو آن را باجدیت پی می‌گیرد؛ گرچه در ادامه پدر و برادرش هم درگیر ماجراهای این داستان می‌شوند. دانیال ازطرف‎دیگر با مریم افتخاری، رئیس یک سایت خبری، ارتباطی نزدیک دارد. مریم افتخاری برای دانیال و ایما که ازنزدیک با او کار می‌کنند، نماینده‌ی آدم‌هایی در فضای رسانه است که فارغ از ملاحظه‌های عرفی و اخلاقی، تنها به رونق رسانه‌ی خود می‌اندیشند.
دیگر شخصیت کلیدی درگیر در کش‌وقوس‌های میان جهان حقیقی و مجازی، یوسف سرلکی است؛ وبلاگ‌نویسی قدیمی که اتفاقاً زندگی واقعی او و بقیه‌ی شخصیت‌های رمان به‌شکل تنگاتنگی با وبلاگ او در ارتباط است. یوسف سرلکی که ازطریق همین وبلاگ با بعضی شبکه‌های توزیع مواد مخدر مرتبط می‌شود و کسب‌وکارش را به‌سمت آن‌ها سوق می‌دهد، در زمان روایت رمان، زندانی محکوم‌به‌اعدامی است که به‌شکل معجزه‌آسایی پس‌از اعدام زنده می‌ماند و با‌این‌که حال جسمانی چندان مناسبی ندارد، در همان زندان ارتباط مجازی‌اش را با دنیای بیرون ازسر می‌گیرد. برای او نیز تمامی اتفاق‌های تعیین‌کننده و نقاط‌عطف -همانند بقیه‌ی شخصیت‌های داستان- در دنیای رسانه است که شکل می‌گیرد.
گرچه در یک نمای کلی و بیرونی، هریک از شخصیت‌ها سهمی مستقل از روایت و قابی جداگانه برای تعریف قصه‌ی خود دارند، اما شباهت‌ها و حلقه‌ی بسته‌ی روابط‌شان نهایتاً باعث تلاقی و درهم‌تنیدگی‌شان می‌شود؛ مثلاً مشکلات دانیال دانشور با تمام تفاوت‌هایی که دنیای او با ایما، یوسف سرلکی و دیگران دارد، در نقطه‌ای به آن‌ها گره می‌خورد و شباهت‌های میان‌شان بیشتروبیشتر می‌شود تا آن‌ها را از شکل منحصربه‌فرد و مستقل خود در داستان دور می‌کند. انتخاب چهارچوب‌های یکسان برای به‌تصویر کشیدن آدم‌ها هم بر این دوری می‌افزاید؛ مثلاً با وجود تنوع در رسانه‌ها، تمامی شخصیت‌ها وبلاگ را برای بیان ناگفته‌های‌شان انتخاب کرده‌اند و سبک نوشتاری همگی‌شان در این وبلاگ‌ها شبیه هم است. آن‌ها حتی از کلمه‌هایی همسان استفاده می‌کنند و استنتاج‌های مشابهی هم دارند.
اما همسانیِ شخصیت‌ها باهم نه‌فقط در دنیای رسانه، که در دنیای حقیقی نیز وجود دارد. در این‌جا هم تفاوت‌هایی که در آغاز داستان میان آن‌ها ترسیم می‌شود، به‌تدریج به‌سمت محو شدن می‌رود و در نهایت در همه‌ی آن‌ها رویکردی مشابه برای مقابله با تنش‌ها دیده می‌شود. این شباهت‌ها به جایی می‌رسد که آن‌ها را از فردیت خود دور می‌کند؛ گویی رمان در بخش‌های مختلف، باوجود تعدد شخصیت‌ها، از منظر یک نفر روایت می‌شود، و این مسئله کم‌کم تصور مابه‌ازای واقعی‌ آدم‌های داستان را در جهان امروزی مشکل‌تر می‌کند و آن‌ها را در اشکالی برساخته قالب می‌زند. در واقع بخش مهمی از وجوه حقیقی و باورپذیر آدم‌ها زیر سایه‌ی تاریکی قرار می‌گیرد و محو و مخدوش باقی می‌ماند.

 

این یادداشت در وبسایت شخصی کاوه فولادی نسب به نشر رسیده است.

مرگ یعنی دلواپسیِ کشدار ما برای زندگی/ یادداشتی بر «تاریکی معلق روز» زهرا عبدی

 

مرگ یعنی دلواپسیِ کشدار ما برای زندگی!

زهرا عبدی این بار نیز با دغدغه‌هایی فرهنگی و اجتماعی دست به خلق جهانی متشکل از فضاهای حقیقی و مجازی زده است. دغدغه‌هایی همچون مشکلات زندگی جانبازان شیمیایی و اعصاب و روان، روابط درونی دنیای خبر و رسانه و درهم‌آمیختگی راست و دروغ، بازی‌های پشت‌پرده‌ی رسانه‌های خبری و خبرسازی‌ها و جهت‌گیری‌های‌شان بر اساس روابط قدرت.

 

 

«تاریکی معلق روز»

نویسنده: زهرا عبدی

ناشر: چشمه؛ چاپ اول: زمستان 1397

376 صفحه، 48000 تومان

 

 

 

 

 

***

 

رضا فکری

«تاریکی معلق روز» سومین رمان زهرا عبدی است. او پس از «روز حلزون» و «ناتمامی» که هر دو را نشر چشمه منتشر کرده است، این بار نیز با دغدغه‌هایی فرهنگی و اجتماعی دست به خلق جهانی متشکل از فضاهای حقیقی و مجازی زده است. دغدغه‌هایی همچون مشکلات زندگی جانبازان شیمیایی و اعصاب و روان، روابط درونی دنیای خبر و رسانه و درهم‌آمیختگی راست و دروغ، بازی‌های پشت‌پرده‌ی رسانه‌های خبری و خبرسازی‌ها و جهت‌گیری‌های‌شان بر اساس روابط قدرت. البته موضوعاتی همچون اسیدپاشی و موضع‌گیری‌های متفاوت قانون، مردم و رسانه‌ها در برابر آن یا مواد مخدر صنعتی و شیوع آن در میان جوانان و بسیاری پدیده‌های به‌روز اجتماعی دیگر که از مهم‌ترین دغدغه‌های مردم و دولت‌مردان در سطح بین‌المللی هستند، نیز لایه‌های فرافرهنگی رمان را می‌سازند. موازنه‌ی قدرت و تلاش برای داشتن جایگاهی نزدیک‌تر به آن، تم داستانی تکرار‌شونده‌ای است که همه‌ی شخصیت‌های داستان به نوعی با آن درگیرند. تلاشی مدرن و بزک‌شده اما در اصل برای تنازع بقاء که روابط انسانی بسیاری تحت تأثیر آن قرار می‌گیرند. در حالی که مسائل حرفه‌ای، عاطفی و فرهنگی بی‌شماری در طی فرآیندهای ناشی از این موازنه، همچنان بی‌پاسخ مانده‌اند، معادلات سیاسی و اجتماعی بسیاری نیز، جواب مجهولات خود را در همین موازنه‌ی قدرت پیدا می‌کنند.

زبان اثر همچنان همان زبان شسته و رفته‌ی آثار پیشین است و همچنان پر است از تشبیهات و استعاره‌هایی که در بیشتر موارد به غنای نثر می‌افزایند: «چه کسی می‌تواند مرگ را انکار کند؟ هیچ کس. اما من به جرأت می‌گویم رنگ مرگ بر خلاف آنچه همه فکر می‌کنند سیاه نیست؛ یعنی نمی‌تواند سیاه باشد. این را از کسی می‌شنوید که در توصیف رنگ سیاه به مفهومی جدید و کاملاً شخصی رسیده است. مرگ یعنی دلواپسیِ کشدار ما برای زندگی، برای یک مشت نفس بیشتر که از بدو تولد آغاز می‌شود، اما سرانجام بادکنکی که انباشته می‌شود از نفس‌های ما برای زنده بودن، خواهد ترکید و مرگ آن لحظه‌ی ترکیدن است. برای هرکس فقط یک بار. اما بادکنک من بارها و بارها در این روزهای تاریکی سوزان ترکیده. و حالا این منم: کسی که مرگ او را نوشیده و او حالا خود، شوکران است.»

ساختار فرمی کتاب متشکل از فصل‌هایی است که هر یک خود از دو بخش تشکیل شده‌اند؛ بخشی از دنیای حقیقت که راوی سوم شخص هر بار با نزدیک شدن به ذهن یکی از سه شخصیت محوری داستان و از دریچه‌ی نگاه او آن را روایت می‌کند. و بخشی از دنیای مجازی که همیشه شامل مطالبی از وبلاگ‌هایی است که شخصیت مورد نظر، آن‌ها را می‌نویسد یا دنبال می‌کند. روابط درهم‌تنیده‌ی شخصیت‌های اصلی با هم و تاثیر‌پذیری‌شان از هم، در دنیای حقیقی و فضای مجازی به موازات پیش می‌روند. این روابط پیچیده و دائم متاثر از یکدیگر، زندگی را درست مانند بازی شطرنجی می‌چینند که در آن بیش از دو نفر منتظر کنش‌ها و برهم‌کنش‌های یکدیگرند. باز‌یگران این صحنه ‌نیز معمولاً جوانان هستند؛ جوانان دیروز همچون امیر اعلایی، کریم آجرلو و مژگان دشتاب که بر اساس آرمان‌های خویش تصمیم گرفته‌اند و انتخاب کرده‌اند و تا سال‌ها بعد نیز پای مسئولیت این تصمیم و انتخاب ایستاده‌اند. یا جوانان امروز همچون ایما اعلایی، دانیال دانشور و مریم افتخاری که هر یک به نوعی در انتخاب‌هایشان سرگردان‌اند. انتخاب‌هایی اساسی و سرنوشت‌ساز میان ماندن یا رفتن، میان راست گفتن یا نگفتن تمام حقیقت.

اتفاقات داستان در دوره‌ی معاصر و حدود دهه‌ی هشتاد شمسی رخ می‌دهند؛ زمانه‌ی وبلاگ نوشتن‌ها و سرزدن به فروم‌های مختلف. دوره‌ای که هنوز شبکه‌های اجتماعی مانند امروز آن‌قدر قوی نشده بودند که تا حد زیادی جایگاه رسانه‌های رسمی‌تر را بگیرند. هر چند که خرده‌روایت‌هایی از گذشته نیز در کنار خط اصلی داستان قرار می‌گیرند که عمدتاً مربوط به روابط عاطفی و مسایل اجتماعی جوانان و دانشجویان نسل قبل‌اند. مکان داستان نیز با تغییر زاویه‌ی دید راوی عوض می‌شود. اما بیشتر ماجراها در تهران می‌گذرند و با توصیف‌ها و تشبیه‌هایی از شهر همراه می‌شوند. هرچند که بخشی از داستان نیز در لندن می‌گذرد اما این شهر بازنمایی چندانی در داستان ندارد.

شخصیت‌های تاریکی معلق روز را اکثراً زنان تشکیل می‌دهند؛ زنانی امروزی، کنش‌گر و خواهان حق خود از جامعه. حتی می‌توان گفت که این کتاب به نوعی حضور مؤثر زنان را نه فقط در ایران که در جهان باز می‌نمایاند: «رازی در این نهفته است که چرا بیشتر مدافعان این شهر در هنگامِ محاصره زن هستند؛ رازی که دانستنش برای ما ممکن است فقط یک امر قابل‌توجه باشد اما برای بنیادگرایان، برآمده از متن ایدئولوژی است. برای همین است که وقتی کسی در متنِ ایدئولوژی قرار می‌گیرد، باید برای نجاتش هر دعایی را که بلدید بخوانید، زیرا آن بسته‌ی فکریِ در سر نهاده‌شده است که منفجر می‌شود نه خود فرد. داعشی‌ها می‌گویند: «کشته شدن به دست یک زن یعنی نرفتن به بهشت.» برای همین حلقه‌ی محاصره از دیوار ممنوعه‌ی زن‌ها درست می‌شود...»

با خواندن این رمان واقع‌گرایانه که منعکس‌کننده‌ی ظاهر پیدا و باطن بسیار پیچیده و پنهان جامعه‌ی امروز ایران است، می‌توان اندکی بی‌پرده‌تر با مسائل اجتماعی روز ایران مواجه شد.

 

این یادداشت در سایت الفِ کتاب به نشر رسیده است.