گلستان در مسیرِ حرفه‌ای خود تحولات سیاسی‌اجتماعی بسیاری به چشم دیده و هر یک را به‌گونه‌ای در آثار خود منعکس کرده است؛ از وقایع دهه‌ بیست و کودتای دهه‌ سی گرفته تا سلسله ‌رخدادهایی که در دهه‌ پنجاه به انقلاب ختم می‌شود. دامنه‌وسیع تجارب او را در مجموعه آثار روایی‌اش می‌توان دید...

یادداشت_ابراهیم گلستان_روزنامه سازندگی_رضا فکری

از «خروس» تا «مختار در روزگار»

واکاویِ تحولات سیاسی-اجتماعی ایران در آثار ابراهیم گلستان

رضا فکری

در اغلب آثار ابراهیم گلستان می‌توان نشان راویِ قصه‌پرداز و بازیگوشی را جست که طنازانه و کنایه‌آمیز، جهان داستانی‌اش را می‌سازد؛ قصه‌گویی که مدام در تکاپوی ساخت زبانی موزون و نثری آهنگین است و ماجراجویانه به زوایای پنهانِ شخصیت‌های قصه‌اش نقب می‌زند. او در سفری به درازای نیم‌قرن، پیوسته و در هر مقطع تاریخی، بر بخشی از دردهای جامعه‌اش انگشت گذاشته و آن‌ها را آسیب‌شناسی کرده است. راویان داستان‌های او در سیری تکاملی و متناسب با رخدادهای هر دوره‌ زمانی زبان به سخن می‌گشایند و گلستان هر قصه‌ای را در هر برهه‌ای به‌گونه‌ای می‌نویسد؛ چنان‌که در نوشتنِ داستان «خروس» هم همین الگوی روایی را در پیش می‌گیرد و این کتاب در زمان انتشارش، عصاره‌ سه‌دهه از تاریخ ایران را در دل خود جا داده است.

به موازاتِ سیرِ تکوینیِ آثارِ گلستان، تمثیل برای او معنای متفاوتی می‌یابد و از اولین کتابش «آذر، ماه آخر پاییز»، این رویه در داستان‌های او تثبیت می‌شود. مجموعه‌ای که روحی واحد در تمامی قصه‌های مستقل آن جاری است و گلستان به‌عنوان روشنفکری که سرد و گرم جنگ جهانی دوم را چشیده و عواقب آن را با گوشت و پوست خود لمس کرده، مسائل عصرش را وامی‌کاود و به موتیف ترس در این داستان‌ها جامه‌ تمثیل می‌پوشاند تا عمق احساس ناامنی را در جامعه‌ نابه‌سامان برآمده‌ از تحولات پس از شهریور ۱۳۲۰ به نمایش بکشد. زنی فرورفته در پارانویا که کوچک‌ترین نشانه‌ای از غریبه‌ها را با تیر می‌زند، پسری که پیش چشمش قربانی‌شدن پدر را می‌بیند و دم برنمی‌آورد و زندانی‌ای که در آمیزه‌ای از وحشت و شادمانی به اعتصاب فکر می‌کند، همگی از جهانی آمده‌اند که کوچک‌ترین اجزایش هم، تهدید زندگی و رعب فنا را در دل خود دارند: «بی‌خود کلید برف پاک‌کن را زدم. فلز لخت آن، روی شیشه، ناله‌کنان کشیده شد. گوشت‌هایم ریخت. لرزیدم و آن را بستم.»

گلستان از منظری دیگر، در کنار اعتباری که برای عینیت در تصویر‌پردازیِ داستان‌هایش قائل است، جهانِ رواییِ تودرتو و منحصربه‌فردِ خود را خلق می‌کند. وقتی شخصیت اصلی، زبان به تعریف قصه باز می‌کند، در دل حکایتش می‌توان ماجراها و شخصیت‌هایی را یافت که هریک درعین استقلال، نقشی ضروری در استحکام پیرنگ اصلی ایفا می‌کنند. او در «مدومه» تمامی این ویژگی‌های سبکی را یک‌جا به مخاطبش عرضه می‌کند. ابَرراویِ این داستان، به‌تدریج جای خود را به سایر راویانی می‌دهد که هر کدام دریچه‌ای به دنیایی پوچ و ویران می‌گشایند. او به رنج انسان هم‌عصرش و به ملال و کسالتی می‌پردازد که همواره گریبان‌گیر بشر بوده و علاجی هم برای آن نیافته است؛ سویه‌هایی از جهان‌بینی خاص گلستان که در بطن تمام آثار او می‌توان از آن‌ها سراغ گرفت.

گلستان در مسیرِ حرفه‌ای خود تحولات سیاسی‌اجتماعی بسیاری به چشم دیده و هر یک را به‌گونه‌ای در آثار خود منعکس کرده است؛ از وقایع دهه‌ بیست و کودتای دهه‌ سی گرفته تا سلسله ‌رخدادهایی که در دهه‌ پنجاه به انقلاب ختم می‌شود. دامنه‌وسیع تجارب او را در مجموعه آثار روایی‌اش می‌توان دید. کارگردانِ «خشت‌وآینه» که در دهه‌ سی و چهل به‌‌خاطر نگاهِ آوانگاردش مورد نقدهای تندوتیز قرار می‌گرفت، حالا به‌دلیلِ رویکردهای فرازمانی و تعمقش در وضعیتِ انسانِ گرفتار در تلاطماتِ سیاسی جامعه، همچنان در مرکزِ توجهِ طیف‌های متنوع مخاطبین است؛ روشنفکری که زبان استعاره را برای بیانِ گفتمان زمانه‌اش برگزیده و همواره چشم بر وقایع سرنوشت‌ساز جامعه‌اش گشوده، بیشتر از هر دوره‌ دیگری چکیده‌ای از تاریخِ عصرش را در دلِ آثارش دارد؛ آنطور که در تازه‌ترین اثرش «مختار در روزگار» می‌توانیم ببینیم.

این یادداشت در روزنامه سازندگی روز شنبه ۲۸ خرداد 1401 منتشر شده است.